جدول جو
جدول جو

معنی کش درد - جستجوی لغت در جدول جو

کش درد
درد پهلو درد کلیه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی درد
تصویر بی درد
آنکه درد و رنجی ندارد، کنایه از آدم بی حس و بی تعصب، بی رگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خرد
تصویر کم خرد
کودن، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم درد
تصویر شکم درد
درد شکم، دردی که به علتی در معده یا روده پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گش زرد
تصویر گش زرد
صفرا از مجموع از چهار خلط یا گش بدن شامل گش سفید یا بلغم، گش سرخ یا خون، گش سیاه یا سودا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل درد
تصویر دل درد
دردی که در معده یا روده ها پیدا شود، درد شکم
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
نام رودی است به جنوب غربی افغانستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
اوجاعی که زن را پس از وضع حمل پدید آید و آنراعرب حس ّ گوید. دردی که زاهو را باشد پس از ولادت
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
وجعالظهر. ظهر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ رِ)
دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
که درد ندارد. بی لرد: شراب بی درد، می ناب:
مگر دنیا سر آمد کاینچنین آزاد در جنت
می بی درد مینوشم گل بی خار میبینم.
سعدی.
و رجوع به درد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: بی + درد، که درد ندارد. (یادداشت مؤلف)، بیرنج. بیحس. (ناظم الاطباء)، که دردی ندارد. آنکه بی رنج و بی حس است. که بی درد است.
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ)
درد چشم. (آنندراج). وجع چشم. بیماری چشم. نوعی درد که چشم را رسد:
گر از من بچشمی رسد چشم درد
توانم در او توتیا نیز کرد.
نظامی (از آنندراج).
خیالت پیشوای خواب و خوردم
غبارت توتیای چشم دردم.
نظامی (از آنندراج).
فقیهی به ز افلاطون که آن کش چشم درد آید
یکی کحال کامل به ز صد عطار کژدانش.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
نام خره ای بخراسان نزدیک چغانیان. (از تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
در روسی بمعنی پتو، مفرش گونه ای که لحاف و فرش و امثال آن در آن بندند
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ / جِ گَ دی دَ)
به مرغان کش گفتن. (یادداشت مؤلف). راندن مرغ با آوای کش، کش گفتن به شاه شطرنج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
دهی است از بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهرک و سه هزارگزی راه عمومی مالرو قزوین به طالقان با 164تن سکنه. آب آن از چشمه و رود محلی و محصول غلات و گردو و سیب زمینی و پیاز. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران و گیلان می روند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
درد و وجع شدیدی که در قسمتهای عمقی گوش پدید میاید. این عارضه ممکنست اختصاصا مربوط بخود گوش نباشد، عللی که درد گوش را موجب میشوند بسیارند از آن جمله است نوزالژی عصب پنجم دماغی نورالژی شبکه گردنی در قسمتهای سطحی پوسیدگی دندانها گلو درد ورم لوزه ها. برخی امراض عفونی از قبیل مالاریا نیز میتوانند موجب پیدایش درد گوش بشوند گوش درد
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که دارای یکنوع درد وبلیه باشند، شریک غم دیگری غمخوار: همه همخوابه وهمدرد دل تنگ منند مرکب خاب مرا تنگ سفر بگشایید، (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خرد
تصویر کم خرد
کم عقل نادان ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر درد
تصویر کمر درد
درد و ناراحتیی که در ناحیه کمر عارض میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا درد
تصویر پا درد
دردی که از رماتیسم یا نقرس در پا پیدار شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش دادن
تصویر کش دادن
طول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
قولنج های شدید و درد ناک قسمتهای پایین معده که ممکنست بر اثر سختی زایمان در زنان تازه زا و صعوبت جدا شدن جفت از رحم مادر باشد، یا به سبب اسهال های شدید و دردناک یا به علل دیگر (مثلا انسداد روده ها) در مردان و زنان ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
درد دایم زائو قبل از تولد بچه درد ابتدایی زن باردار قبل از شدت آن و پیش از تولد فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس درد
تصویر پس درد
دردهایی که پس از وضع حمل در زائو پدید میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت درد
تصویر پشت درد
درد پشت وجع الظهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم درد
تصویر چشم درد
درد چشم بیماری چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی درد
تصویر بی درد
بی حس، بی رنج، بی غم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل درد
تصویر دل درد
درد دل، آنکه مبتلی به شکم درد مزمن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر درد
تصویر پر درد
پراندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش دادن
تصویر کش دادن
((کِ. دَ))
طول دادن، طولانی کردن
فرهنگ فارسی معین
((بُ))
مجموعه ای از کلیدهای نمایشگر حروف الفبا و نشانه های دیگر که بر روی یک صفحه قرار گرفته اند و به رایانه متصل می شوند، از این وسیله برای ورود اطلاعات به رایانه استفاده می شود، صفحه کلید (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تن درد
تصویر تن درد
درد جسمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
بدون درد
دیکشنری اردو به فارسی